بسیج دانشکده ی پزشکی شاهین فر

کجایــــــی ای همیشـــــــــه پیــــــــــــــــدا از پس ابرهای غیبت...

بسیج دانشکده ی پزشکی شاهین فر

کجایــــــی ای همیشـــــــــه پیــــــــــــــــدا از پس ابرهای غیبت...

بسیج دانشکده ی پزشکی شاهین فر

امام خمینی (ره) : بسیج شجره طیبه و درخت تناور و پرثمرى است که شکوفه هاى آن بوى بهار وصل و طراوت یقین و حدیث عشق مى دهد. بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان چه در جنگ و چه در صلح بزرگترین ساده اندیشى این است که تصور کنیم جهانخواران خصوصاً امریکا و شوروى از ما و اسلام عزیز دست برداشته اند .


شمع غم روشن کنید 

شام غریبان امشب است...



  • ز.ش.م


داریم به روز واقعه نزدیک میشویم،

ای صبح از طلوع تو غمگین میشویم...

امروز روز نهم و ایام زود گذشت،

اما ز بار غم او سنگین میشویم...



  • ز.ش.م

پایگاه جامع دفاع مقدس تا شهدا» تصاویری دیده نشده از شهید محمدرضا شفیعی منتشر کرده که به این بهانه، جا دارد حکایت شهادت وی را بازخوانی کنیم؛ حکایت شهیدی که پیکرش بعد از 16 سال را بازخوانی کنیم.

به گزارش «تابناک»، هرچه درباره عملیات کربلای چهار و حکایت غواصان دست بسته آن عملیات در ماه های اخیر شنیده‌ایم و با شکوه مراسم تشییع شهدای آن عملیات، حکایت قهرمانی هایشان را مرور کرده‌ایم، باز جا دارد که روایت شهادت یکی از رزمندگان جان برکف کشورمان در آن عملیات را بازخوانی کنیم؛ شهیدی که شانزده سال بعد از آن عملیات پیکر سالمش کشف شد و تعجب همگان را برانگیخت!.

حسین محمدی مفرد از جمله غواصان واحد تخریب لشکر 5 نصر که هم رزم شهید شفیعی بوده، درباره شهادت وی می‌گوید:

عملیات کربلای 4 در منطقه عملیاتی شلمچه در 1365/10/03 آغاز گردید و در صبح روز 1365/10/04 به اسارت دشمن درآمدم و با توجه به جراحاتی که داشتم بعد از دو اذیت و شکنجه در 1365/10/06 به همراه تعدادی از اسرای ایرانی به بیمارستان نظامی در شهر بصره منتقل شدیم. از آنجایی که مدت طولانی از زمان مجروحیت می گذشت و در این مدت نیز اذیت و آزارهای دشمن توان جسمی ام را ضعیف کرده بود در ساعات اولیه حضور در بیمارستان را هیچ به خاطر ندارم ولی اولین چیزهایی را که به یاد دارم شهید بزرگوار شفیعی بود که در تخت سمت چپ من بود، بعد از به هوش آمدنم تنها صدایی که شنیدم صدای ایشان بود که در حال صحبت با هم اتاقی هایمان بود و من که هنوز به شرایط دلگیر اسارت عادت نکرده و غمگین و ناراحت بودم، چون از سرنوشتی که خواهم داشت خیلی آگاهی نداشتم، سکوت را بهتر می‌دانستم تا حرف بزنم و فقط نگاه می‌کردم.

ساعت حدود 4 تا 5 بعد از ظهر بود که یک سرباز عراقی وارد اتاق شد و مستقیم به سمت محمد رضا رفت و محمد رضا با این سرباز بسیار خودمانی شروع به صحبت کرد. با زبان اشاره به این سرباز می‌گفتریال عکس روی دیوار که در بالای درب ورودی بود بردارد (عکس صدام) و سرباز عراقی با کلام اشاره می‌گفت، نه نه این حرفها را نزن که سرت را می‌برند و سر من را هم می‌برند! ولی محمد رضا با لحن جدی و با چاشنی به شوخی می‌گفت نه عکس را بده تا من زیر پایم بشکنم و بلند بلند به صدام مرگ می‌گفت و درود بر خمینی را تکرار می‌کرد و سرباز را هم مجبور می‌کرد که بگوید.

من از صحبتهای محمد رضا و سرباز عراقی در تعجب بودم که این چه رفتاری است. وقتی سرباز عراقی از اتاق خارج شد به محمد رضا گفتم مگر این سرباز را می‌شناسی که اینقدر راحت با او حرف می‌زدی؟ گفت: نه! گفتم پس با چه جرأتی اینگونه صحبت می‌کردی؟ گفت: «من از هیچ کس ترسی ندارم. به عراقی ها گفته‌ام که پاسدار هستم؛ عراقی ها هستند که باید از من بترسند. آنها اسیر ما هستند نه ما اسیر اینها.»

همین طور که این شهید عزیز صحبت می‌کرد با خودم گفتم: «گفته بودن موجی ولی ندیده بودم این موج با این اسیر ایرانی چه کرده»!

با توجه به داروهای که خورده بودم به خواب رفتم. نمی‌دانم چه مقدار زمان بود که ناله های محمد رضا از خواب بیدارم کرد و پرسیدم چه شده؟ گفت: درد دارم و روی تخت نشسته بود و از درد به خودش می‌پیچید و عراقی ها را صدا می‌کرد که کمکش کنند و پرستار آمد و آمپولی به او زد و رفت. من از محمد رضا اسمش را تازه پرسیدم و سعی کردم او را بیشتر بشناسم که او به من گفت اسمت چیست؟ گفتم: حسین. گفت: «حسین من زنده نمی‌مانم؛ جراحتم بسیار است. من را فراموش نکن. من محمد رضا پاسدار و بچه شهر قم هستم ...» که اجازه ندادم حرفش تمام شود و صورتم را برگرداندم و گفتم: «لطفا بگیر بخواب... دوست ندارم در این مورد حرفی بشنوم»، چون از حرفهای محمد رضا دلم یکباره گرفت. غروب بود، اسارت بود، جراحت بود و اینها خودش به اندازه کافی دلگیر بود و دیگر توان تحمل شنیدن وصیت نداشتم.

چشمانم را اشک گرفته بود. آن زمان من 14 سال داشتم. درد جراحتم را فراموش کردم و اشک می‌ریختم به حال تنهایی و غربت گریه می‌کردم. آنقدر آگاهی و پختگی مردانه را نداشتم که دل کوچکم بتواند این همه غم را تحمل کند و در همان حال اشک و غم به خواب رفتم و ساعتهای 3 صبح بود که با ناله های محمد رضا از خواب بیدار شدم.

گفتم: محمد چیه هنوز که نخوابیدی؟
گفت: من که گفتم درد دارم ...

کاری از دستم ساخته نبود و فقط به او نگاه می‌کردم که درد می کشد. پرستار بار دیگر آمد و مسکن تزریق کرد و رفت. بعد برای آرامش خودم با محمد رضا شروع به صحبت کردن کردم البته چیز زیادی از آن حرفها یادم نمی‌آید ولی مهمترین حرفها این بود که چرا اینقدر راحت حرف می‌زنی؟ چرا فکر می‌کنی گفتن این حرفها به عراقی ها شجاعت است؟ فکر نمی‌کنی کمی با احتیاط رفتار کنی بهتر است؟!

گفت: «چرا حق با تو است اما من با همه فرق دارم من بزرگ نشدم که بترسم بزرگ نشدم که اسیر باشم من اگر پاهایم توان راه رفتن داشت همین سرباز عراقی را مجبور می‌کردم تا من را فراری دهد؛ در اسارت یا می‌میرم یا فرار می‌کنم و از تو هم می‌خواهم که تا توان پاهایت هست در اسارت نمان و فرار کن من واقعا نمی‌ترسم! من بازیگر نیستم و از دشمن ترس ندارم؛ اسیر نیستم» و چند بار این کلمه را گفت که تا پاهایت توان حرکت دارد فرار کن و اینجا نمان... .

فردا صبح ما را توسط یک اتوبوس (آمبولانس) به زندانی در یک پادگان نزدیک شهر بغداد بردند که فکر می‌کنم پادگان نیروی هوایی بود، چون دائما صدای بلند شدن و فرود هواپیماهای جنگی می‌آمد. همان شب اول محمد رضا از درد بی تاب شده بود، من و هم سلولی هایمان با داد و فریاد سرباز عراقی را صدا می‌کردیم تا کمک کنند و بعد از کلی داد و فریاد یک سرباز که روپوش سفید در دستش بود آمد و از پشت همان میله ها یک مسکن زد و رفت. محمدرضا لباس به تن نداشت و تمام شکمش رد بخیه داشت. فکر می‌کنم که تمام معده و روده هایش به هم پیچیده بود... باز هم در زندان حرف های قبلی را تکرار کرد و داشت مشخصات خودش را می‌گفت که من اجازه ندادم حرف بزند و خواهش کردم که تمامش کند.

آن شب خیلی سخت گذشت. با سن کمی که داشتم درد جراحاتم دیوارهای بلند سلول بر روی زمین سرد فصل دی ماه سکوت بهترین چیز بود و دیگر توان شنیدن حرفهای سنگین مرگ و جدایی را نداشتم فقط با خدا حرف می‌زدم و اشک می‌ریختم و گاهی ناله‌های محمدرضا من را از آن حالت خارج می‌کرد. نیمه های شب بود که خواب بودم که با یک ضربه بیدار شدم محمدرضا در سمت چپ من روی یک پتو بود و من هم در سمت راست محمد رضا نزدیک به نرده های درب زندان بودم.

مقداری پنبه بود که خون آلود و مقداری هم مواد داخل روده بزرگ که بوی بدی هم می‌داد؛ از من خواست که این را از سلول بیرون بیندازم. وقتی این را دیدم متوجه وضعیت بد محمدرضا شدم؛ آنقدر جراحتشان زیاد بود که دفع از طریق شکم انجام می‌شد.

با خودم گفتم در داخل شکم محمد رضا همه چیز جابجا شده است، ولی سعی کردم فکر نکنم و بعد از انداختن آن بسته به خارج دوباره خوابیدم.

فردای آن روز ما را به محوطه زندان بردند. محمد رضا چون توان حرکت نداشت در همان پتوی که از بیمارستان حمل شده بود، داخل سلول بود که چند نفر او را بلند کردند و بیرون آوردند. محمد رضا در محوطه لخت بود و لباس نداشت و سرمای هوا او را اذیت می‌کرد، ولی ناله محمد برای سرما نبود... درد جراحاتش بود. او احتیاج به عمل جراحی داشت و مراقبت های پزشکی.

زخم های من کم بود و می‌شد آن ها را تحمل کرد، ولی محمد رضا خیلی اذیت شده بود. تا ساعت 11 قبل از ظهر در همان جا بودیم و باز هم به محمد مسکنی زدند و داخل آمدیم کمی غذا آوردند ولی محمد رضا چیزی نخورد و خیلی زود تاثیر مسکن تمام شد و ناله های محمد رضا شروع شد؛ اما نه مثل دیروز خیلی ضعیف شده بود و توان ناله نداشت.

ساعت 10 شب بود که محمد رضا دیگر کاملا بی حال شده بود و دیگر توان ناله کردن هم نداشت به من نگاه کرد و گفت حسین یادت نرود که من بچه قم بودم و چگونه جان دادم (شهید شدم) و بعد گفت خواهش می‌کنم کمی به من آب بده که خیلی تشنه هستم. و من به چشمان محمد که می‌گفت آخرین لحظات زندگیم هست نگاه می‌کردم. صدای محمد خیلی آهسته شده بود او خیلی صدایش رسا و بلند بود، ولی دیگر خبری از آن صدا نبود. دستم را به سمت قابلمه هایی که در آن آب بود بردم و بلند کردم و به سمت محمد بردم.

همه کسانی که در سلول بودند، بیدار بودند و با نگرانی به محمد رضا نگاه می‌کردند و هیچ کس حرفی نمی‌زد. گویی همه به این نتیجه رسیده بودند که محمد رضا دیگر زنده نخواهد ماند. ظرف آب را تا نزدیکی او بردم او خودش را جلو کشید تا آب را از من بگیرد و دستش را بر لبه قابلمه گذاشت و دهانش را باز کرد تا آب بنوشد اما یکی از بچه ها ظرف آب را کنار زد و گفت: نه اجازه ندهید آب بخورد او جراحاتش زیاد است و برای زخمهایش خوب نیست.

همه بچه ها این را حس کرده بودند که محمد لحظات آخر عمرش است. با صدای بلند گفتند: نه... نه...! رها کن و اجازه بده تا آب را بنوشد.

هیچ وقت این صحنه را فراموش نمی‌کنم که یک دست محمد رضا به قابلمه محکم چسبیده بود و به سمت دهانش می‌کشید و آن برادر اسیر که بچه فریدونکنار بود و اسمش را به خاطر ندارم سمت دیگر قابلمه را.

فکر می‌کنم این وضع شاید 50 ثانیه هم طول نکشید که دست محمد از قابلمه جدا شد و پیکرش بر زمین افتاد و به شهادت رسید. با نارحتی به آن برادر گفتم «خوب شد آب ندادی و او شهید شد.» او در جواب گفت «من قصد اذیت نداشتم. آب برای جراحات او خوب نبود».

آن برادر از ما بزرگتر بود و تجربه بیشتری داشت. می‌دانست که خوردن آب برای جراحات خوب نیست. ولی ما بر اساس احساساتمان می‌خواستیم عمل کنیم نه بر اساس تجربه و عقل. البته حق با ایشان بود و کارش درست بود... به هر حال محمد لب تشنه شهید شد و تا صبح پیکر مطهرش در کنار ما بود و صبح او را بردند ولی آن شب، شب غمگینی بود... .

از مهمترین چیزهایی که فراموش نکردم و به خاطر دارم اولا فامیل محمد رضا را در طول اسارت نمی‌دانستم، به همان دلیل که گفتم. فقط می‌دانستم که اسم ایشان محمد رضا، پاسدار و اهل قم است. چون چندین بار این را به من گفت و وقتی از اسارت آزاد شدیم چون تنها کسی که بعد از اسارت و در دوران اسارت با من بود، برادر بزرگوارم آقای محسن میرزایی بود ایشان پیگیری کردند و مادر این شهید بزرگوار ار پیدا کردند و نحوه شهادت را برای ایشان گفتند.

پیکری که سالم ماند

بعد از شانزده سال پیکر محمد رضا را سالم از خاک در آورده بودند. صدام گفته بود این جنازه نباید به این شکل به ایران برود. پیکر پاک محمد رضا را سه ماه در آفتاب گذاشتند تا شناسایی نشود، ولی جسد سالم مانده بود. حتی روی جسد پودر مخصوص تخریب جسد ریختند که خاصیتش این بود که استخوان های جسد هم از بین می‌رفت ولی باز هم جسد سالم مانده بود. وقتی گروه تفحص جنازه محمد رضا را دریافت می‌کردند، سرهنگ عراقی که در آنجا حضور داشته گریه می‌کرده و گفته: ما چه افرادی را کشتیم!

مادر شهید می گوید موقع دفن محمد رضا، حاج حسین کاجی به من گفت: «شما می‌دانید چرا بدن او سالم است؟» گفتم: «از بس ایشان خوب و با خدا بود.» ولی حاج حسین گفت: «راز سالم ماندن ایشان در چهار چیز است: هیچ وقت نماز شب ایشان ترک نمی‌شد؛ مداومت بر غسل جمعه داشت؛ دائما با وضو بود و اینکه هر وقت زیارت عاشورا خوانده می‌شد، ما با چفیه هایمان اشکمان را پاک می‌کردیم ولی ایشان با دست اشکهایش را می‌گرفت و به بدنش می‌مالید و جالب اینکه جمعه وقتی برای ما آب می‌آوردند، ایشان آب را نمی‌خورد و آن را برای غسل نگه می‌داشت»

شهید شفیعی در سال 81 در گلزار شهدای قم به خاک سپرده شد.

  • ز.ش.م

عیدت مبارک مولای من ...

از فرزند غدیر می نویسم و از مقام والای ولی بودنت...

از عشق می نویسم و از مقام والای ولایتت...

از آسمان می نویسم و از بلندای حضورت در خلقت...

غدیر در غیبتت، هر ساله در حجة الوداعی عاشقانه تکرار می شود و می دانم که در باطن هستی همه ترا ظاهر می بینند...

هر سال در غدیر ترا در کنار علی می بینم که عاشقانه با علی تجدید عهد می کنی، برای ولایتش؛ من هم اقتدا به تو می کنم و هم با مولایم علی و هم با مولایم مهدی عهد می بندم، بر سر پیمانِ غدیرانه ام بمانم تا روز قیامت...


عید غدیر، سالروز زیباترین مراسم معارفه دنیا درغدیرخم، مبارکباد!

نیم روز هیجدهم ذی الحجه بود که ناگهان پیک وحی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد و از جانب خدا پیام آورده که:

«ای رسول من، آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده به گوش مردم برسان و اگر چنین نکنی رسالت او را ابلاغ نکرده ای و خداوند تو را از گزند مردمان حفظ خواهد کرد».

پیامبر دستور توقف دادند و همگان در آن بیابان بی آب و در زیر آفتاب سوزان صحرا فرود آمدند.«من کنت مولاه، فهذا علی مولاه»


و اما نخستین مجلسی که به جهت بزرگداشت این روز عظیم برگزار شد، در سی امین سالگرد غدیرخم بود که همراه باسخنرانی شخص اول جریان غدیر بود، امیرالمؤمنین (ع) در آن مجلس ازغدیرخم به عنوان عید بزرگ مسلمانان یاد و بدین ترتیب سنّت حسنه عیدگرفتن روز غدیر را پی ریزی کرد.


امیرمؤمنان علی علیه السلام درباره وظایف مؤمنان در روز عید غدیر فرمود:

[در این روز] با گسترش دادن در هزینه و لوازم خانواده‏ تان به سوی آنان بروید و به برادرانتان نیکی کنید. خدای را برای آنچه به شما بخشیده است، سپاس گویید. با هم باشید؛ که خداوند، جدایی و پراکندگی شما را سامان می‏ بخشد. به یکدیگر نیکی کنید؛ که خداوند، الفت شما را پایدار می‏سازد. نعمت‏های خدا را به همدیگر هدیه دهید؛ که خداوند چندین برابر عیدهای پیشین و عیدهای آینده به شما پاداش می‏دهد؛ پاداشی که ویژه چنین روزی است. نیکی‏ کردن در این روز، ثروت را ثمر بخش می‏ سازد و بر عمر می‏ افزاید. هم‏دردی کردن و مهرورزی با یکدیگر در این روز، رحمت خداوندی را جلب می‏کند. آن اندازه که توان دارید از فضل خداوند برای برادران و خانواده‏ تان با بذل آنچه موجود است، آماده و فراهم سازید. لبخند و شادمانی را میان خویش و در برخوردهایتان آشکار سازید و ستایش و سپاس خداوند را بر آنچه به شما بخشیده است، نمایان کنید.


غدیر، روزی که در آن، شیطان نا امید و نالان شد...

امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش حضرت باقرالعلوم علیه السلام فرمودند شیطان چهار بار ناله نومیدی سر داد:

روزی که مورد لعن خدا قرار گرفت، 

روزی که از آسمان به زمین هبوط کرد، 

روزی که پیامبر اسلام به پیامبری مبعوث شد، 

و روز عید غدیر خم.




التماس دعا

منبع موج همراه

 


  • ز.ش.م

دهمین روز از ماه قمری ذ‌یحجه برای مسلمانان سراسر جهان مصادف است با عید قربان که به یاد ابراهیمِ پیامبر و فرزندش اسماعیل جشن گرفته می‌شود. از جمله آیین این عید، قربانی کردن توسط زائران خانه خدا در مراسم حج واجب است.

عید قربان که پس از وقوف در عرفات (مرحله شناخت) و مشعر (محل آگاهی و شعور) و منا (سرزمین آرزوها، رسیدن به عشق) فرا مى‌رسد، عید رهایى از تعلقات است. رهایى از هر آنچه غیرخدایى است. در این روز حج گزار، اسماعیل وجودش را، یعنى هر آنچه بدان دلبستگى دنیوى پیدا کرده قربانى مى‌کند تا سبکبال شود.


عید قربان پاک‌ترین عیدها است، عید سرسپردگی و بندگی است. عید برآمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است. عید قربان عید نزدیک شدن دل‌هایی است که به قرب الهی رسیده اند. عید قربان عید بر آمدن روزی نو و انسانی نو است.


شب و روز عید قربان، یکی از اوقات بسیار شریف برای زیارت سالار شهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام است که در فضیلت و ثواب آن، روایات بسیاری وارد شده است. سرّ این امر، آن است که یاد و حماسه جاودان امام حسین علیه السلام در این روز در ذهن ها تکرار شود؛ چرا که اگر ابراهیم خلیل الرحمن یک قربانی، به قربانگاه منی آورد و سالم باز گرداند، امام حسین علیه السلام ، در یک روز، هفتاد و دو تن قربانی، به قربانگاه کربلا آورد و سرهای بریده و اجساد آغشته به خون یاران و عزیزانش را از کودک شیرخوار گرفته تا پیرمرد کهنسال، همه را یک جا، به پیشگاه پروردگار خویش تقدیم نمود. 


نجوای سیدالساجدین(ع) در روز عید قربان

مولایمان حضرت زین العابدین علیه السلام ، در روز عید قربان، این گونه با پروردگار خویش مناجات می نمودند:


پرورگارا! آن کس که به سوی مخلوقی حرکت کند، خویشتن را به امید عطا و بخشش او آماده می سازد. پس امروز، من به امید عفو و صله تو آماده شده ام و از درگاهت، مرحمت و کرامت همی تمنّا دارم.

بارالها، بر محمد و آل او درود و رحمت فرست و این امید مرا، نومید مگردان. 

ای خدا! ای آنکه حاجات حاجتمندان... بر تو پنهان نیست، و ای آنکه هر چه ببخشی، خزانه سرشارت زوال نبیند.

من امروز با دست تهی به درگاهت آمده ام، و مرا به طاعت و عبادتم تکیه ای نیست. نه طاعتی فرستاده ام که مقبول باشد و نه جز شفاعت محمد و آل او شفاعت کسی پشت گرمی من است. بلکه امروز به درگاه تو آمده ام، در حالی که به گناهان خویش اعتراف دارم و به عفو عظیم تو که شامل حال خطا کاران می شود، امید 

التماس دعا

منبع

موج همراه

 


  • ز.ش.م

عرفات، نام منطقه وسیعى است که در میان راه طائف و مکه قرار گرفته است.زائران بیت ‏الله الحرام در روز عرفه - نهم ذى الحجه - از ظهر تا غروب در این منطقه حضور دارند. در روایتی آمده است که آدم و حوا (ع) پس از هبوط از بهشت و آمدن به کره خاکى، در این سرزمین همدیگر را یافتند و به همین دلیل، این منطقه «عرفات‏» و این روز«عرفه » نام گرفته است.


عرفه، از عیدهاى بزرگ است، هر چند عید نامیده نشده است و روزى است که حق تعالى بندگان خویش را به عبادت و اطاعت ‏خود دعوت کرده و سفره جود و احسان خود را براى آنها گسترده است. عرفه یکی از روزهای پرفیض و برکت خداوند می‌باشد و در واقع بزرگترین مجمعی از مجامع خیر و نیکی، ایمان و تقوی ست و زمان بسیار مهمّی است برای انجام طاعت و عبادت.


روز عرفه، روز دعا و نیایش و روز التماس، عفو و بخشش است. عرفه روزی است که در آن پندها و ناشناخته‌ها آموخته و شناخته می‌شود، دعاها و خواهشها، تضرع و زاریها به آسمان می‌رود، رحمتها و برکتها فرود می‌آید، گناهان و لغزشها بخشیده می‌شود، امیدها و آرزوها، فروتنیها و پشیمانیها ابراز می‌گردد. خداوند در این روز خجسته و پربرکت بسیاری از بندگان خود را از آتش دوزخ رها می‌کند و آنان را مورد عفو و بخشش قرار می‌دهد، و با بندگان مؤمنش بر فرشتگان مقرّب و معتبر خود فخر و مباهات می‌ورزد.


روایتی زیبا از امام سجاد(ع):

روایت ‏شده که حضرت زین ‏العابدین علیه السلام در روز عرفه صداى فقیرى را شنید که از مردم کمک می خواست . حضرت فرمود: 

واى بر تو! آیا دست نیاز به سوى غیر خدا دراز میکنى؛ در حالى که امید می رود در این روز بچه هایى که در شکم مادر هستند، مورد فضل و لطف الهى قرار گیرند و سعادتمند گردند؟


فرازی از دعای مولایمان امام حسین(ع) در روز عرفه که سراسر نور و عرفان پروردگار است و آمیزه اى از شور و عشق و محبت و معرفت ‏به ذات پاک خداوند است:


خداوندا! اجازه فرما تا دمى چند در برابرت به زانو درافتم و قطراتى از اقیانوس جان، نثار بارگاهت نمایم . 

خیال دورى راه تا درگاه جمالت ‏خسته و فرسوده ام کرده است. 

خدایا! موجوداتى که در هستى خود نیازمند تو هستند، چگونه می ‏توانند راهنماى من به سوى تو باشند؟

پروردگارا! آیا حقیقتى غیر از تو آن روشنایى را دارد که بتواند تو را بر من آشکار سازد؟ 

کى از نظر، غایب و پنهان بوده اى که نیازمند راهنمایى به سوى خود باشى و چه وقت از من دور بوده اى تا نمودهاى جهان مرا به تو برساند؟

خدایا! روشنایى جمال و جلالت در جهان هستى آشکارتر از هر چیز است و وجود تو خفا و پوشیدگى ندارد تا چراغى سر راه بگیرم و بارگاه ربوبى تو را جست و جو نمایم و یا دلیلى را راهنماى خود به سوى تو قرار دهم؛ چون فروزنده چراغ تو و سازنده دلیل و راهنما، تویى .

خداى من! چشمى که تو را بر خود نگهبان و مراقب نبیند، کور و فرو بسته باد و بنده اى که از متاع محبت تو بى بهره باشد، سرمایه باخته و ورشکسته باد 


روز عرفه، بر عارفان حق، آنان که از خیمه وجود خویش بیرون می آیند و با آتش شوق و اشتیاق وصال، به دعا و نیایش متوسل می شوند، خجسته باد.


التماس دعا

منبع

موج همراه

 


  • ز.ش.م


... و رسید زمان شهادت جوانترین امام، امامی که لقبش جواد بود و بسان اجدادش، «جود» قطره ای بود از دریای کرمش و «علم» غنچه ای بود از دارایی اش. در غریبیِ جوان ترین شمع هدایت، نهمین اختر امامت، همین بس که قاتل او همسرش ام فضل دختر مأمون بود؛ و چه غریبانه جان سپرد. جان عالمی به فدایش.


این امام همام، 16سال امامت کرد، در سن 8 سالگی به امامت رسید، گویند مگر ممکن است در چنین سنی، طفلی امام همگان شود؟

خدای تعالی درباره حضرت یحیی در قرآن کریم فرموده است:(سوره مریم/آیه12)

و ما به یحیی در حالی که کودک بود حکم نبوت را عطا کردیم.


و در آیه ی دیگر در این سوره در شأن حضرت عیسی چنین می فرماید:(سوره مریم/آیه29و30)

(حضرت عیسی در آغوش مادر و در نوزادی چنین گفت:)همانا من بنده خدا هستم که خدا به من کتاب عنایت کرده و مرا نبی قرار داده است.


پس اعطای نبوت به کودک در مقام تدبیر الهی چیزی عجیب نیست و هر آنچه خواهد، آن شود، ملاک الهی سن و سال نیست ملاک، علم و تقواست.


امام جواد(ع):

هر که به خواستگاری دختر شما آید و به تقوا و تدیّن و امانتداری او مطمئن می باشید با او موافقت کنید وگرنه شما سبب فتنه و فساد بزرگی در روی زمین خواهید شد.


ای امام زیبایی ها و زیبای عالم خلقت، بااخلاق و بااخلاص ترین موجود هستی! دستمان بگیر و هرآنچه صلاحمان در آن است با جود خود به ما عطا فرما.



حجت الاسلام والمسلمین هادی چراغپور

جامعه علمیه امیرالمؤمنین علیه السلام

www.jea.ir 

منبع موج همراه



  • ز.ش.م

شاه ایران، سلطان خراسان سال 148 قمری در چنین روزی چشم به جهان گشود، فرزند امام موسی کاظم علیه السلام، نامش بسان جدّ بزرگوارش علی شد ولقبش رضا، چراکه راضی بود به رضای الهی. ولادت هشتمین اختر تابناک امامت، ولادت برکت و نور بود، ولادت هدایت بود و سعادت.


دُردانه مُلک ایران، 20 سال امامت و زعامت نمود و سرانجام با انگور زهرآلود مأمون، خلیفه عباسی در سال 203 قمری شهد شهادت نوشید. هجرت اجباری ایشان به ایران، هجرت آفتاب بود و نزول ستاره، ولی نعمت ایران به زور خلیفه وقتِ عباسی، ولیّ عهد گشت، ولیّ عهدی که شاهان به فدایش!


رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله ایمان فرمودند:

در زمین خراسان، جگر گوشه من دفن خواهد شد، هیچ غمگینی او را زیارت نمی کند مگر اینکه خدا غم از دلش بزداید و هیچ زائر گنهکاری مگر این که خدای تعالی گناهانش را بیامرزد.


و چه دلچسب است زیارت ایشان چه از نزدیک و چه از دور، باگفتن:

السلام ای حضرت شمسُ الشموس ، مالک مُلکِ قضا ای شاه طوس


امام رضا پناه عالمان بود و سر پناه عارفان! در مناظرات علمی صبغه ی الهی داشت و از همه سبقت گرفته. رأفتش چونان عظیم است که شیعه و سنی، گبر و یهود نمی شناسد و همه را به درگه وسیع رحمتش داخل می کند:

"بیُمنه رُزق الوری" به وجود آن بزرگوار، موجودات روزی می خورند.

زیارت جامعه کبیره


حدیثی زیبا از امام رضا(ع) :

بهترین بندگان خدا

از امام رضا(علیه السلام) درباره بهترین بندگان سؤال شد.ایشان فرمودند: 

آنان که هر گاه نیکى کنند خوشحال شوند، 

و هرگاه بدى کنند آمرزش خواهند، 

و هر گاه عطا شوند شکر گزارند، 

و هر گاه بلا بینند صبر کنند، 

و هر گاه خشم کنند درگذرند.


گدای کوی رضا شو که این امام رئوف 

به سینه ی احدی دست رد نخواهد زد


التماس دعا

  • ز.ش.م

در مدینه چشم به دنیا گشود، در خانه ای که خانه یگانه مرد مهربان و معصوم شهر بود، در خانه مردی که امام زمان خویش بود و ادامه راه ولایت از خانه او نسل به نسل ره سپار روزگار می شد. پدرش «باب الحوائج» بود. پدرش، آفتاب روی زمین، برکت تمام روزگار و دلیل استواری آسمان و زمین بود. چشمان پدر و برادر را میلاد او چقدر روشن کرد، میلاد دختری که بر پیشانی اش سرنوشتی همچون سرنوشت عاشورایی زینب سلام الله علیها رقم خورده بود.


هنوز کودک بود که شهادت پدر را روزگار، همچون شوکرانی تلخ در کام او ریخت و از آن پس، با حمایت برادرش علی بن موسی الرضا علیه السلام تربیت یافت. خواهر و برادری که چون ماه و خورشید دل در گرو مهر بی پایان یکدیگر داشتند و رشته علاقه، آنها را به یکدیگر می پیوست. خواهر و برادری که هر دو همچون پدر معصوم خویش با تمام خلق روزگار مهربان و دل سوز بودند و دل هایشان گنجینه علم و اسرار الهی بود.


حضرت معصومه سلام الله علیها یگانه خواهر تنی امام رضا علیه السلام بود. علاقه میان آن دو آن قدر شدت داشت که آنان را به حضرت زینب سلام الله علیها و امام حسین علیه السلام تشبیه کرده اند. حضرت معصومه سلام الله علیها آن چنان به خواهری امام رضا علیه السلام افتخار می کرد که وقتی از ایشان نامش را می پرسیدند، می فرمود: "من معصومه، خواهر رضا هستم."


دهه کرامت یادآور لطیف‌ترین علائق و مهر و وفاهای کم‌نظیر یک خواهر نسبت به مقام شامخ و معنوی برادر است. مهر و وفایی که خواهر مهربان و دلداده را به هجرت وادار نموده و غربت و بیماری و مرگ در فصل جوانی را برای او آسان کرده است. مهربانی که جز در مورد امام حسین و حضرت زینب (علیهما‌السلام) سابقه ندارد. دهه کرامت تداعی کننده عزم و قاطعیت و اراده آهنین زنان بزرگ و بانوان والامقام و گرانقدر جهان می‌باشد.


دهه کرامت، دهه اول ماه ذی‌العقده است که فاصله بین ولادت حضرت معصومه (س) و ولادت ثامن الائمه علی ابن موسی الرضا(ع) می باشد و مقارن است با جشن ها و آیین های شادباش در سراسر ایران به یمن قدوم موالید نورانی این ایام مبارک . 


سلام بر تو،

سلام بر تو ای خواهر ولایت و دختر امامت

سلام بر رخساره علویت که وارث تمام جمال فاطمی ست.


موج همراه آغاز ایام پراز برکت دهه کرامت و میلاد با سعادت حضرت معصومه(س) و امام رضا(ع) را به تمام مسلمانان جهان تبریک عرض می نماید.


التماس دعا

منبع موج همراه

  • ز.ش.م

  • ز.ش.م

  • ز.ش.م

 


حضرت محمد(ص):

کسی که شب عید را زنده بدارد، در روزی که دل ها می میرند، دل او نخواهد مرد.


رمضان به پایان رسید. 

سی روز سر به خاک نهادن و روی به آسمان گشودن، 

سی روز خدا را خواندن و اشک از دیده راندن، 

یک ماه لب از طعام دوختن و آداب عشق آموختن، سی ظهر و شام در هر گوشه، سجاده گستراندن، 

ولی مصاف و نبرد، هنوز پایان نیافته است. سی روز و سی روزه، پاداشی بهتر از این ندارد که در دامن فطر می آرمد. 


عید فطر، عید توفیق در عبودیت و معرفت و تهذیب نفس است.

عید فطر، عید بندگی، عید اقرار به یکتایی پروردگار و عید خداپرستی است.

عید فطر، شادمانه ترین عید اسلام است و چون قافیه در پایان بیت پرستش می نشیند.

عید فطر، ثبت نام دوباره انسان برای بندگی است، فریاد بلند شهادت بندگان به یکتایی خداست.

عید فطر، پایان نیست، آغاز بازگشتی است که از چشمه فطرت می جوشد.

عید فطر، سپاس نعمتی است که در رمضان نازل شده است.

عید فطر، پاداش افطارهای خالصانه و بجاست،


شب عید فطر، شب نزول رحمت الهی و شب آمرزیده شدن گناهان انسان است. در این شب، خداوند عطایا و پاداش های خود را به مؤمنان روزه دار می دهد.


خدایا! خروج از ماه مبارک را برای ما خروج از تمامی گناهان قرار ده

خدایا! به ما توفیق ده تا از کسانی باشیم که حاصل دسترنج یک ماه خود را در رمضان، از این پس نیز حفظ کنیم.


حلول ماه شوال و عید سعیدفطر، برتمام مسلمانان جهان علی الخصوص فاتحان عرصه جهاد با نفس گرامی باد.


قنوت زیبای نماز عید فطر :

اَللّهُمَّ اَهْلَ الْکِبْرِیاَّءِ وَالْعَظَمَةِ وَاَهْلَ الْجُودِ وَالْجَبَرُوتِ وَاَهْلَ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَةِ وَاَهْلَ التَّقْوى وَالْمَغْفِرَةِ اَسْئَلُکَ بِحَقِّ هذَا الْیَومِ الَّذى جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمینَ عیداً وَلِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ ذُخْراً َشَرَفاً وَ کرامتا وَمَزِیْداً اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَاَنْ تُدْخِلَنى فى کُلِّ خَیْرٍ اَدْخَلْتَ فیهِ مُحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّدٍ وَاَنْ تُخْرِجَنى مِنْ کُلِّ سُوَّءٍ اَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ الَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمْ اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ خَیْرَ ما سَئَلَکَ مِنْهُ عِبادُکَ الصّالِحُونَ وَاَعُوذُ بِکَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْه ُعِبادُکَ الْصّالِحُونَ

خدایا اى اهل بزرگى و عظمت و اى شایسته بخشش و قدرت و سلطنت و اى شایسته عفو و رحمت و اى شایسته تقوى و آمرزش از تو خواهم به حق این روزى که قرارش دادى براى مسلمانان عید و براى محمد صلى الله علیه و آله ذخیره و شرف و فزونى مقام که درود فرستى بر محمد و آل محمد و درآورى مرا در هر خیرى که درآوردى در آن خیر محمد و آل محمد را و برونم آرى از هر بدى و شرى که برون آوردى از آن محمد و آل محمد را - که درودهاى تو بر او و بر ایشان باد - خدایا از تو خواهم بهترین چیزى را که درخواست کردند از تو بندگان شایسته ات و پناه برم به تو از آنچه پناه بردند از آن بندگان شایسته ات.

التماس دعا

منبع موج همراه 

  • ز.ش.م

  • ز.ش.م

  • ز.ش.م

صدای اذان می‏ آید و کسی تو را می‏خواند

ای سبزترین اندیشه و ای سرودنی ‏ترین غزل خداوند

صدای اذان می ‏آید و کسی تو را می‏خواند

صدای اذان که می‏ آید، تو در طراوت گلبانگش موج می‏زنی 

صدایی مقدس که در نوری محض تنها تو را می‏خواند 

شب غریبی است، شب ستودنی پروازت

" انا انزلناه فی لیلة القدر" که می‏خوانیم، اشک بی‏ کسی، نگاهمان را می ‏پوشاند

کاش هرگز آفتاب 21 رمضان طلوع نمی کرد.

کاش پای زمان می شکست.

فردا علی به ابدیت می‏پیوندد و خورشید وجودش در پهنای زمان غروب می‏کند. 

فردا علی در میان مردم نیست. 

علی نیست تا رنج جهالت مردمانش را بر دوش کشد. 

علی نیست تا زخم زبان حق ستیزان را در سینه آوار کند. 

آری علی ملایک را می بیند که بر غم عزیزان فاطمه چه ناشکیب می گریند.

و در آرامشی غریب می گوید:

"فزت و رب الکعبه"

به خدای کعبه رستگار شدم.


شب قدر، شب قداست نفس است و پاکی روح، لحظه شکوه و اوج ذکرهای آسمانی است. شب قدر، شب امید، شب دعا، زمانِ از خود رها شدن و اشک های بی صدا، لحظه آسمانیِ با خدا بودن است. 

شب قدر، فرصت دعاهایی ست که به اجابت می رسد. قدر، بهترین فرصت هجرت است که در تقدیر انسان آمده و لحظه طلایی مغفرت است.


شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی

لیله القدر عزیزی است بیا دل بتکانیم

امشب این دل یاد مولا می کند

لیلة القـدر است و احیا می کند

بشنو ای گـوش دلهای بی صدا

نغمه ی فـزت و رب الکعبه را . . .




 شهادت مولای متقیان امیرالمومنین (ع) را به تمام مسلمانان جهان تسلیت عرض می نماییم. در مناجات شبانه شبهای قدر از شما عزیزان التماس دعا داریم.

منبع پیام موج همراه


  • ز.ش.م

 ولادت با سعادت امام حسن مجتبی علیه السلام بر شما مبارک

امام حسن علیه السلام: گناه را زود کیفر مده و میان آن دو راهى براى پوزش خواهى باقى بگذار.   

الدرّة الباهرة : 22



  • ز.ش.م


جانباز فاجعه منا که شهید مدافع حرم شد

یکی از این شهدا سرهنگ بازنشسته تیپ 21 زرهی امام رضا(ع)، سید علی منصوری از اهالی شهرستان نیشابور است. این شهید والامقام فعالیت‌های انقلابی خود را از اوایل دوران انقلاب اسلامی آغاز کرده بود. او در سال 1358 وارد سپاه پاسداران شد. شهید منصوری در هشت سال دفاع مقدس نیز حضور فعالی در جبهه‌های جنگ تحمیلی داشت، حضور در عملیات‌های متعدد به‌ویژه کربلای پنج با تخصص بررسی و ارزیابی ادوات زرهی که داشت خود نشان از وارستگی و شخصیت بالای این شهید افتخارآفرین در تمامی ابعاد داشت. چندی پیش او بازنشسته تیپ 21 زرهی امام رضا(ع) شد. علی منصوری همچنین در حادثه منای سال گذشته در میان حجاج حضور داشت و مجروح شد. او پس از بازگشت از حج در سال 1394 و مصدومیتش در آن واقعه تأسف‌بار، تاب حرمت شکنی‌ها و تعرض‌های بی‌حد و مرز تکفیری‌ها را نیاورد و به‌عنوان یک مستشار نظامی و باتجربه به جمع رزمندگان مدافعین حرم اهل بیت عصمت و طهارت در سوریه پیوست. شهید سید علی منصوری در 20 خردادماه جاری در منطقه کفر حمره «شهرک حمیره» در نزدیکی منطقه خان طومان سوریه به کاروان شهدای مدافع حرم پیوست. او پنجمین شهید مدافع حرم نیشابور است.


  • ز.ش.م

در پی درگذشت شاعر نامدار و هنرمند ثابت‌قدم آقای حمید سبزواری، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی پیام تسلیتی صادر کردند. متن پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی به شرح زیر است:
بسمه تعالی
با دریغ و تأسف خبر درگذشت شاعر نامدار معاصر جناب آقای ممتحنی معروف به حمید سبزواری را دریافت کردم. این نام ماندگار و پر افتخار، یادآور تلاش ارزنده‌ی هنرمندی سخت‌کوش و شجاع  در پشتیبانی از انقلاب در عرصه‌ی شعر و ادب است. حمید سبزواری، صریح و ثابت‌قدم و موقع‌شناس، هنر والا و فاخر خود را به خدمت گرفت تا انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن را از جنبه‌ی اثرگذار شعر روان و جذّاب، تغذیه و تأمین کند. سرودها و منظومه‌های بلند و غزلها و قصیده‌های خوش‌ساخت و پر مضمون او، ثروت ادبیِ درخوری را تقدیم انقلاب کرد. با انقلاب زیست و برای اسلام و انقلاب سرود و وفادارانه در کنار انقلاب ماند. رحمت و رضوان خدا نصیب او باد. مصیبت درگذشت او را به خاندان گرامی و همه‌ی دوستداران بویژه همشهریان قدردان سبزواریش تسلیت عرض میکنم.

سیّد علی خامنه‌ای
۲۳ خرداد ماه ۱۳۹۵



  • ز.ش.م

  • ز.ش.م

یک روز نسیم خوش خبر می آید

بس مژده به هر کوی و گذر می آید

عطر گل عشق در فضا می پیچد

می آیی و انتظار به سر می آید . . .


همه در انتظار توایم... بیا و با طلوعت جهان را در حیرت نور بیفشان. 

بیا و سقف خیمه انتظار را بشکاف و دریچه های ملکوتی دیدار را برایمان بگشای.

عهدی همیشگی ست میان ما ، از ازل آمده این عهد و به جاودانگی می پیوندد. 

تو از ازل در ما بوده ای، در دل های بی قرار عشق. در چشم های لاجرمِ اشک و اشتیاق. 

بوده ای بی آن که به چشم آمده باشی و هویدا شده باشی. 

همین که دل تنگ توایم، یعنی که حقیقتی تو، یعنی بودنِ محضی. 

همین که جایت همه جا خالی ست، یعنی در تمام دل ها جایی برای توست. برای تو و حضور بی دریغ و بایسته ات.

و انتظار ما، فاصله ای ست میان دو جمعه. جمعه ولادت و جمعه ظهورت . 


ای روشنای مشرق توحید خجستگی میلادت را به لحظه میعادت پیوند بزن. 

ای نسیم زنده صبح در قفس جدایی از تو، تنها یک بال با آسمانت فاصله داریم.

ای صاحب دقیقه های انتظار فضای دل تنگی ما را چراغان کن.

امروز که شوق میلاد تو با اشک فراقت درآمیخته است، شمع انگشتانمان را با دعای فرجت افروخته ایم تا شیرینی وصال را در رؤیای دیدارت بچشیم. 

مبارک باد میلاد تو، ای معراج خاکیان و ای سراج افلاکیان، ای آینه ایمان.

مبارک باد میلاد تو، ای سپیده پنهان که اهل زمین در آرزوی بوی بهشتی تو، همواره دعای فرج را زمزمه می کنند.


ای روشنیِ چشم نرگس، ای یوسف فاطمه(س)

اینک در قله های استجابت قنوتِ دست هایمان، تعجیل حضورت را از آسمان می طلبد، باشد که دیدارت را روزی ما سازند:


إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ


طلوع دوازدهمین خورشید آسمان امامت و ولایت ، روز شکفتن گل‏ نرگس و روز نزول باران رحمت بر عاشقان حضرت مهدی(عج) مبارک باد.


التماس دعا

منبع موج همراه

  • ز.ش.م